روزی مجنونی از سجاده شخصی عبور می کرد. مرد نماز را شکست
روزی
مجنونی از سجاده شخصی عبور می کرد. مرد نماز راشکست وگفت:مردک! درحال راز و
نیاز باخدا بودم تو جگونه این رشته را بریدی؟ مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق
بنده ای هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا دیدی!
اما جرا عده اي نسجيده به مولايم حضرت علي تهمت ميزنن كه در نماز انكشتر به فقيري داد مولايم كسي بود كه تير زهر اكين را موقع نماز از بايش بيرون اوردن انجنان با خداي خود راز نياز ميكرد كه متوجه هيج دردي نشد